یک آرامبخش قوی
سجاده اش را پهن میکند همان لحظه بوی یاس های میان سجاده آرامش را به وجودش تزریق میکند.
چقدر این لحظه های پای سجاده نشستن را دوست دارد.
مفاتیح را باز میکند و مثل همیشه بدون اینکه دنبال دعایی باشد زیارت عاشورا را پیدا میکند و شروع میکند به خواندن.
هر وقت دلش میگیرد یا خسته و غمگین است خواندن زیارت عاشورا دنیایش را متحول میکند.
و آرامش را به روح اش هدیه میدهد.
کلمات دعا از وجودش چون پیچک رازقی بالا میرود و میان اعماق ناراحتی هایش ریشه میدواند و سپس آرامش و آرامش.
تا بحال برایتان پیش آمده است که میان شلوغ و پلوغی های زندگی دنبال یک مسکن قوی باشید.
چیزی که به سرعت آرامتان کند، دردهایتان را تسکین ببخشد و گاهی مثل یک رفیق تسلای خاطرتان باشد.
تجربه به من سالهاست نشان داده آن آرامبخشی که به دنبال آن هستی زیارت عاشورا است.
ترشک های بچگی
گوجه سبزی در دهانش میگذارد و از ترشی دلپذیری که دهانش را پر کرده است لذت میبرد.
خاطراتش یکی یکی از میان این گوجه سبزها سرک میکشند.
از وقتی به یاد می آورد عاشق مزه های ترش بود و خوراکی های ترش مزه را دوست داشت.
وقتی مادرش همیشه بعد از خرید کلی لواشک در دستانش میگذاشت ناخودآگاه از ته دل بوسه ای را روانه گونه هایش میکرد.
ترشی مزه کودکی هایش، ترشی مزه خانه پدری همیشه زیر زبانش بود.
اصلا انگار آن روزها لواشک و آلو و آلوچه مزه دیگری داشت.
با اینکه همیشه برای خودش خوراکی ترش مزه میخرید اما ترشک های خرید مادرش چیز دیگری بود.
باید بدانیم همیشه زندگی شیرین خوشبختی نمی آورد باید گاهی هم اتفاقات ترش بیفتد یا شاید تلخ و شور.
جوری باشد که آدم تکانی به خودش بدهد و در واقع قدر عافیت را بیشتر بداند.
بداند که خوشبختی همین داشته هایی است که نمیبیندشان.
پس قدر داشته هایمان را هرچقدر به نظرمان ساده باشند بدانیم.
بوی آویشن
بوی آویشن دم کرده کوچه را پر کرده بود.
نفس عمیقی کشید.
با تمام وجود بوی دل انگیز آویشن را استشمام کرد، بوی زندگی بود.
یادش بخیر، همیشه عصرهای تابستان وقتی هوا رو به خنکی می رفت پیرزن مهربان همسایه چای اش را دم میکرد، پتو به دست میگرفت و در کوچه پهن میکرد.
همیشه صدایش میزد.
صدایش هنوز در گوشش بود.
_همسایه کجایی؟؟ امروز بیرون نمی آیی؟؟
مادر بیا چایی دم کرده ام.
چقدر مهربان بود.
هر وقت او را می دید، تسبیح به دست داشت و بین حرفهایش صلوات میفرستاد.
چند سالی بود به این شهر آمده بودند. حسابی با همسایه ها دوست شده بود.
اما این پیرزن تنها، چیز دیگری بود.
قصه ها و نصیحت های مادرانه اش همیشه در گوشش بود.
با اینکه هر روز او را می دید اما همیشه صورتش را می بوسید.
با امروزی ها فرق داشت. انگار برای این دنیا نبود.
چقدر دلش برای پیرزن تنگ شده بود.
بعد از اینکه از آن شهر رفتند یک سالی پیرزن را ندیده بود گر چه دورادور جویای احوالش بود.
دوست داشت دوباره ببیندش اما… .
دوباره فنجان چایی را میان دستانش فشرد، داغی فنجان گرمای وجودش را دوچندان کرد.
یادآوری خاطرات گذشته اشکی بر گونه هایش جاری کرد.
اما چه می شد کرد باید با این خاطرات روزهای زیبای گذشته را ساخت.
یادمان باشد قدر بزرگترها را بدانیم.
سالمندان خانواده برکت هستند، نورهستند، پر از تجربه اند، به آسانی از کنارشان نگذریم.
غمگین مباش
خیره خیره به آیات نورانی قرآن چشم دوخته است و با آرامی کلمات را از زیر نگاهش رد میکند.
عادت دارد همیشه قرآن را با معنی بخواند.
از این کار چه گشایش هایی در زندگیش به وجود نیامده بود.
چه روزها که غمگین و نا امید از زندگی بود و خداوند چه دلبرانه مخاطبش قرار داده بود.
لا تحزن إن الله معنا آیه40/سوره توبه
غمگین نشو من کنارتم
بارها و بارها این آیه را با خود مرور کرده بود و چه آرامش دل انگیزی.
چطور میشود معبودم، مرا عاشقانه مخاطب قرار دهی و من با همه قلبم احساس نکنمت ؟
سالها بود که زندگیش را گره زده بود به این آیات سرتاسر نور.
و چه برکت بی پایانی داشت.
پ ن:*هر جا حس کردی کم آوردی قرآن را باز کن ببین چقدر خدا عاشقانه با تو صحبت میکند.
* همه آیات قرآن نور هستند و آیه 40 سوره توبه پر از امید است.
مطلب2
قدیم ترها که چه عرض کنم همین تا چند سال قبل مرگ چقدر دور بود.
ما خودمان در خانواده مادربزرگ پیری داشتیم که در واقع مادربزرگ پدرم بود.
ما ایشان را «ننه پیرزن»صدا میزدیم چون ایشان بیشتر از یک قرن زندگی سالمی داشت ، با اینکه کمری خمیده داشت اما تا آن زمان هیچوقت رخ دکترها را زیارت نکرده و بسیار سرحال می نمود.
دارای چهره دوست داشتنی و نورانی.
به گونه ای که هنگامی هم که در بستر مرگ بود هنوز کسی باور نمی کرد این مادربزرگ ما قصد داشته باشد با جناب عزرائیل همسفر شود.
خلاصه اینکه وقتی فرد مسنی در یک خانواده به دلیل بیماری یا کهولت سن دار فانی را وداع می گفت خیلی جای شگفتی نبود.
اما امروزه شاهد هستیم که هر آن خبر مرگ جوانی را بر اثر تصادف و سکته یا هر چیز غیر منتظره دیگری می آورند.
روایت داریم که مرگ ها در آخرزمان ناگهانی هستند.
علل وعواملی هم برای آن ذکر کرده اند:از قطع رحم تا وجود گناهان جدید در روزگار کنونی.
*غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد*
وجود زندگی ماشینی و پیشرفت های دنیای امروز نه تنها گرفتاریها و بیماریها را کم نکرده است بلکه تا نظر میکنی هر آن گرفتاری جدید با اسم های شیک امروزی به وجود آمده است.
چقدر نیاز داریم به دعای غریق«یا الله، یا رحمان، یا رحیم،یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک».