آفتاب رخشان مردمان کویر
#به قلم خودم #پرنیا بهشت خانه آقا موسی بن جعفر منت بر سر زمینیان گذاشتید آن هنگام که با قدومتان سبز گردانیدید دامن نجمه خاتون را و اشتیاق بی پایان برادر از وجودتان چه عاشقانه وصف مینماید این مهر، خواهر برادری را. بانوی آینه ها، آفتاب رخشان مردمان کویر. فاطمه گونه، معصومه ای که دل در گرو بی قراری برادر گذاشتید تا آرامش از وجود امام خود گیرید. صحن و سرای حرم مقدستان چه بهشت بی نظیری است که وام از حریم قدسی برادر بزرگوارتان می گیرد. آینه های صحن مطهرتان حکایت از دلتنگی بی انتهایتان از دوری امام خود دارند. و این روزها چه رازها در سینه می پرورانند از درد مردمانی که زیر سیاهی چادرتان متبرک می گردانند روزگار خود را. دیرزمانی است می اندیشم به سعادت مردمانی که با اشتیاق میزبانتان گشتند، بوی یاس وجود مقدستان همراه با کوله باری از حکمت و علم، خوش به سعادتشان. هیچگاه از خاطر نخواهم برد خاطره اولین زیارتتان را، بارها اندیشیدم به معنای«اشفعی لنا فی الجنة». آنجا بود که اشک ریختم بر غریبی بانوی مصیبت های کربلا. که چگونه بانو نتوانستید بدون برادر تاب بیاورید اما بدون برادر برگشتید. که چگونه خارهای بیابان شرمسار از صبوریتان گشتند.