اینجا شاهچراغ است
*السلام علیک یا احمدبن موسی کاظم یا حضرت شاهچراغ*
#به قلم خودم
#پرنیا
اینجا شاهچراغ است.
همچون نگینی فیروزه بردستان زمخت شهربا بوی بهارنارنج های اردیبهشت.
برای ما که دور افتاده ایم از حضرت خورشید، *امام رضا*و بانوی عرش نشین *حضرت معصومه* چه دلخوشی شیرینی است وجود شما.
آخرچگونه وصف گویم شما را که* شاهچراغ* خود گویای نورانیت حریم قدسیتان است.
برادربزرگوارتان چه قدوم مبارکی داشتند که برکت آن از وجود شما حکایت دارد.
کجا باور داشتیم سرزمینمان منور شود به وجود بزرگوارنه شما، بزرگوارانی از جنس نورکه همگی نورانیت از وجود باب الحوائج گرفته اند.
الحق که چون چراغ می درخشند.
آنکه چرا ایشان را* شاهچراغ *نامیده اند خود حکایتی است.
در تاریخ آورده اند؛ که بعد از شهادت آن بزرگوار تا سالها محل دفن ایشان مخفی بوده است و کسی از مدفن ایشان خبر نداشته و جز تپه ای گلی چیزی مشخص نبوده است.
خانه های زیادی اطراف این تپه گلی وجود داشته که مردم هر شب جمعه وقتی پاسی از شب می گذشته نوری بالای این تپه مشاهده می کردند.
بعد از مدتی که از این واقعه می گذرد مردم آنجا که کنجکاو از این واقعه شگفت بودند خبر را به گوش حاکم وقت آن زمان که از قضا مردی عادل بوده می رسانند.
حاکم نیز از نورانیت آنجا در شگفت می ماندو اطرافیانش هر یک حدس هایی می زنند.
بعد از کندن آن تپه گلی سردابی را مشاهده می کنندکه پیکر مطهر ایشان همراه با لوحی است که نام مبارک آن بزرگوار بر روی آن حک شده است.
و دیگرسالهاست آنجا زیارتگاه شیفتگان اهل بیت قرار دارد و ایشان همچون چراغ در دل سیاهی این روزگار می درخشند و راه را نشان می دهند.
حضرت شاهچراغ، وجودتان همچون چراغ بر دل هایمان نور می پاشدوروشنایی می بخشدقلب های زنگار گرفته از هیاهوی دنیا را.
چه سعادتی نصیب مردمان این دیار گشته و چه بسیار گره هایی که با وجود مبارکتان باز گشته.
عنایت بفرمایید بر توفیق بر زیارتتان.