خانه پدری
26 خرداد 1399
اینجا گلها بدون منت باران شکوفه میدهند
و با دست نسیم موهایشان را می بافند.
اینجا ظهرهای تابستان، یاد شیطنت های کودکیهایمان ذهنم را قلقلک میدهد.
چقدر این خانه دوست داشتنی است.
بوی مهربانیهای بی دریغ مادرم، بوی خوش نان تازه، بوی بچگی هایمان.
انعکاس دستهای زحمت کش پدرانه درون چشمهایمان،
قصه شرمساری شرجی از مردانگی های قهرمان زندگیمان.
اینجا خانه پدری است. تنها تکیه گاه امن این دنیای پر هیاهو.
جایی که انتهای تمام دلتنگی هاست، انتهای تلخی ها، غصه ها.
اینجا عاشقانه هایم را دوباره از سر می گیرم .
پ.ن:قبل از اولین باران پاییزی اینجا گلی سبز میشود بدون برگ و ساقه که به آن گل بی منت بارون میگویند.