یادت باشد
#به قلم خودم
همیشه عاشق کتاب خواندن بودم. یک جوری درس میخواندم که انگار با تمام وجود در حال خوردن تک تک نوشته های کتاب هستم.
یک غذای لذیذ که روحم را پرواز می داد.
در کنار کتاب های درس و مدرسه عضوکتابخانه کوچک روستایمان نیز بودم.
تقریبا تمام کتاب های آنجا را خوانده بودم .
همیشه اولین کارتن کتاب های تازه رسیده کتابخانه را خودم باز میکردم.
جوری بود که مسئول کتابخانه دیگر مرا
می شناخت و تا کتاب جدید می آمد خبرم
می کرد.
تابستان ها که وقت آزاد داشتیم مادرم اصرار داشت که کلاس های هنری شرکت کنم چون اعتقاد داشت دختر باید گلدوزی و خیاطی و… را بلد باشد، اما من گوشم به این حرف ها بدهکار نبود من عاشق کتاب خواندن بودم.
اول از همه سراغ رمان های عاشقانه میرفتم .
با شخصیت داستان زندگی می کردم ،
می خوابیدم، عاشق می شدم.
هر کتابی را می دیدم با ذوق می خواندم و هنوز هم همینطور است.
هنوز هم عاشق رمان های عاشقانه هستم.
چند وقت بود که اسم یک کتاب مدام جلوی چشمانم رژه میرفت.
مدام تکرار میشد*یادت باشد*.
مدتی به دنبالش بودم برای مطالعه، بیشتر به دلیل عاشقانه بودنش.
حتی سفارش کردم برادرم امسال عید که رفته بود راهیان نور برایم پیدایش کند اما پیدا نکرده بود، آنقدر اصرار کردم که برادرم خودش نیز کنجکاو شد کتاب را بخواند.
بعد از مدتی خبر داد کتاب را از یکی از دوستانش به امانت گرفته و من خوشحال از دیدن *یادت باشد*.
وقتی اینبار غرق در کلمات رمان شدم تازه متوجه شدم این عاشقانه با تمام
عاشقانه هایی که خوانده بودم فرق دارد.
*زمین جای تو نبود تو از بهشت آمده بودی*
داستانی واقعی از زندگی شهید مدافع حرم
*حمیدسیاهکلی مرادی*.
صفحه های کتاب را که میخواندم برای آن همه عشق و مهربانی پرده ای از اشک چشمانم را پوشانده بود.
اما کم کم متوجه شدم آنچه گریه دارد حال و روزگار ماست.
زندگی شهدا سرشار از وجود خداست در لحظه لحظه های آن، حتی عشق شان نیز آسمانی است زمینی نیست.
با خود می اندیشیدم آنچه سخت است زندگی در این روزگار پر از گرفتاری و گناه است و شهدا این را چه خوب متوجه شده بودند.
*یادم باشد عشق تنها نقطه آغاز است تا انتها راه طولانی است*
پ ن:اگر به دنبال یک رمان عاشقانه هستی *یادت باشد، یادت باشد*.