اینجا علقمه
26 اسفند 1402
نمیدانم
مدتی است نمیدانم هایم زیاد شده اند
از همون روز که بی هوا گفتید: پاشو بیا
اصلا چند روز بی قرار بودم
دل توی دلم نبود
همش بی قرار بودم
بی قرار اینکه نکنه دعوتم نکنید
ولی یهو گفتین پاشو بیا
قدم زدم باهاتون
تمام سفر قلبم دستتون بود
اصلا حال و هوام عجیب بود
باهام که بودین عجیب تر هم شد
وقتی من موندم و علقمه
دلم خیلی تنگ سفر راهیان نور هست،راهی نور شدن دلتنگی هم دارد…
من موندم و زیارت عاشورا
اصلا کی گفت زیارت عاشورا بخونم
نمیدونم چی شد
یدفعه دیدم دارم زیارت عاشورا میخونم
گفتید آخه اینجا علقمه هست
مگه میشه زیارت عاشورا نخوند