رهبری فرزانه
#به_قلم_خودم
گاهی اوقات با خودم می اندیشم، داشتن رهبری اینگونه فرزانه از توفیقات حضرت باری تعالی به بندگان خاص اش می باشد.
چقدر خوب!
چقدر امیدوارکننده است وقتی خودم را به واسطه رهبرم از بندگان خاص خدا می دانم.
گاهی هم ناراحت میشوم از این دیر رسیدن به وجود پربرکت و معنوی ایشان.
چقدر بد است که حداقل ما حزب الهی ها، ما انقلابی ها، ما طلاب شخصیت والای ایشان را در صفتی خارج از یک رهبر سیاسی و حتی درون سیاسی نمی شناسیم.
کتاب *شرح اسم*از آن کتابهای دلبر است.
همان ها که باعث پرتاب انسان به چندپله بالاتر از سطح آگاهی معنوی کنونی انسان است.
زندگی رهبر عزیزم پر است از اتفاقات ناب، برای شروع یک حس فوق العاده از داشتنش.
در قسمتی از این کتاب اینگونه روایت شده است که:
علی آقا(مادر اینطور صدایشان می زده) گرفتار تصمیمی می شود که گرفتنش سخت و شاید برایشان آن زمان سرنوشت ساز بوده، ادامه ی حضورشان در قم و تحصیل در آنجا و یا بازگشت به مشهد برای مونس پدر کم بینایشان شدن!
از استادشان مشورت میخواهند.
«پاسخی شنید که او را به فکر فرو برد، تا جایی که تصمیم گیری را برایش آسان کرد. استادگفت: از قم دست بکش و به مشهد برو، می دانم که دنیا و آخرتت در قم است و نمی توانی آن ها را رها کنی اما خدا می تواند دنیا و آخرت تو را از قم به مشهد منتقل کند، گره ای که داشت کور می شد باز شد
…بعدها گفت که اگر توفیقی در زندگی داشته، ناشی از گوش شنوی ها، نیکی ها و عمل به وظایفی بوده که می بایست در حق پدر و مادر ادا شود.»
از جمله کتابهایی که خواندنش برای همه،از جمله طلاب واجب است.