من یک زن هستم
#به_قلم_خودم
زن
برای کسی که همیشه کارهایش را با احساساتش انجام می دهد، مخلوط احساس و دلمشغولی معجون عجیبی است.
بخاطر همین است، گاهی وسط سر زدن ها به قابلمه غذای روی اجاق گاز آشپزخانه، ساعت ها رو به روی آینه ی قدی اتاق خواب می ایستم و موهایم را شانه می زنم، می بافم، و شکوفه های سفید گلسرم را به دست مواج موهایم می سپارم، و مدت ها زل می زنم در چشم زنی که در آینه نگاهم می کند، همان وقت است که سفر می کنم به رویاهای صورتی رنگ دلبرانه.
خوب که در خیالاتم سیر می کنم.
سری به آشپزخانه می زنم و خودم را مهمان فنجان چایی وسط گرمای طاقت فرسای تابستان می کنم.
بارها دست در دست تمام کارهای روزمره شعر می خوانم و دلم را روانه شاعرانگی های سالها قبل می کنم.
دستانم را پر از آب می کنم و سر و روی گلهای درون گلدان را میشویم و شبنم های روی برگ ها سر ذوقم می آورد.
وسط این احساسات و شلوغی ها گاهی به خودم می اندیشم به یک زن.
به لطافت احساساتی که خالقم فقط در وجود من قرار داده است.
به اینکه من خاص هستم.
از این خاص بودن خوشم می آید، به زن بودنم می بالم.
من یک زن هستم…