آقا گل بدهم
#به قلم خودم
#پرنیا
قدم زدم
تمام سنگفرش خیابان را
به امید نگاهت
چشم در چشم عابران دوختم
یکی یکی
انگار گمشده بودی
پشت برق نگاه کودکی سرگردان
*آقا گل بدهم*
چقدر جای ات بین قلب کوچکش خالی ست
دست به دعا برداشتم
تو را دوباره آرزو کردم
*گمشده ام بین گلهایت نیست*
در چشمانم غرق شد
*آقا گل بدهم*
بگذار چشمانت را میان گلهایش بکارم
تو
همان نگاه معصومانه کودک بودی
همان دستان کوچکش
تو
گم نشده بودی
من
سالها خودم را گم کرده بودم
*گلهایت برای همیشه برای من*
بوی عشق
#به قلم خودم
#پرنیا
دانه های ریحان را در دستانش می ریزد، نگاهی به آنها میکند تا ببیند آیا هنوز هم سالم هستند.
این دانه ها را پارسال خریده بود.
مقداری از آنها باقی مانده بود، قصد داشت امسال آنها را در باغچه بکارد تا سبزی و زینت سفره های غذایشان شود.
خیلی دوست داشت خودش سبزی بکارد، از این کار لذت میبرد.
بعد از چند روز که دانه ها سبز می شدند، وقتی برای چیدن آنها میرفت از اینکه دست رنج خودش بود لذتش چند برابر می شد.
وقتی میان خانه بوی ریحان میپیچید روحش را تازگی نوازش میکرد.
از تصور آن شادی وجودش را فرا گرفت.
همیشه دوست داشت خانه اش بوی زندگی بدهد.
وقتی کسی از در خانه داخل می آید بداند که زندگی جریان دارد.
بوی غذای تازه در خانه بپیچد و بوی عشق.
آشپزخانه را دوست داشت، جایی بود که میتوانست صادقانه عشقش را به خانواده اش ثابت کند.
از خانه هایی که همه در و دیوارش بوی ناامیدی میداد بدش می آمد.
انگار اهل خانه به زور با هم روزگار میگذراندند.
یادمان باشد فرصت با هم بودنمان کم است پس بهترین ها را برای هم فراهم کنیم.
یادمان باشد «دنیا مزرعه آخرت است».
پس این دنیا را همچون زمین حاصلخیزی در نظر بگیریم و تا میتوانیم از آن استفاده کنیم.
خوبیها را بکاریم و به دیگران هدیه بدهیم.
یادمان باشد زندگی کنیم و زندگی هدیه بدهیم.
خانه پدری
اینجا گلها بدون منت باران شکوفه میدهند
و با دست نسیم موهایشان را می بافند.
اینجا ظهرهای تابستان، یاد شیطنت های کودکیهایمان ذهنم را قلقلک میدهد.
چقدر این خانه دوست داشتنی است.
بوی مهربانیهای بی دریغ مادرم، بوی خوش نان تازه، بوی بچگی هایمان.
انعکاس دستهای زحمت کش پدرانه درون چشمهایمان،
قصه شرمساری شرجی از مردانگی های قهرمان زندگیمان.
اینجا خانه پدری است. تنها تکیه گاه امن این دنیای پر هیاهو.
جایی که انتهای تمام دلتنگی هاست، انتهای تلخی ها، غصه ها.
اینجا عاشقانه هایم را دوباره از سر می گیرم .
پ.ن:قبل از اولین باران پاییزی اینجا گلی سبز میشود بدون برگ و ساقه که به آن گل بی منت بارون میگویند.
دلتنگ نباش
همیشه بهترین نوشته ها و بهترین شعرها از دلتنگی نشأت میگیرد.
اول عاشق میشوی و بعد آرام آرام دلتنگی میان خانه دلت جا میگیرد.
ناگاه میبینی شاعر شدی، میبینی تمام وجودت پر از کلمات عاشقانه ای هست که سر تا سر دلتنگ هستند.
دلتنگ که شدی میدانی چه میگویم.
*دلتنگ نباش*
«چشم هایش را باز کرد.هنوز ضریح در دستانش بود. نمیدانست چقدر از زمان گذشته فقط میدانست تمام روزهای زندگی اش از ذهنش گذشته بود.
صدای روح الله در عمق وجودش پیچید.
_زینب، اگه رفتیم کربلا حاضری حلقه هامون رو بندازیم حرم؟
_وای روح الله، معلومه که نه.حلقه ازدواجمون تنها چیز مشترک بین من و توئه.
_ولی اگه حلقه هامون رو بندازیم داخل حرم، عشقمون جاودانه می شه ها!»
ازابتدا کتاب که شروع میکنی ناخودآگاه آن را با *یادت باشد*مقایسه میکنی اما همین که با کلمات به پیش میروی متوجه خواهی شد که این بار نیز عاشقانه ای متفاوت را در حال ورق زدن هستی.
زندگینامه شهید مدافع حرم *شهید روح الله قربانی*
ورق ها را که جلو میروی آنچه بیشتر از همه به چشم می آید تلاش و پرکاری شهید قربانی و داشتن هدف بزرگ در زندگی ایشان است.
همچنین ارتباط صمیمانه با خانواده،همسر ودوستانشان و البته صبوری و همراهی همسران شهدا که در خاطراتشان همیشه خودنمایی میکند.
*پیشنهاد مطالعه*
این بار به وقت کتاب *دلتنگ نباش**یادت باشد*.
ساعت خوشمزگی
ساعات خوشمزگی خانه را خیلی دوست دارم.
همان ساعتهایی که دل همه اهالی خانه با هم هماهنگ میشود.
همه کنار هم مینشینند.
هر کس مشغول هر کاری باشد اما ساعات خوشمزگی خانه را فراموش نمیکند.
سفره غذا که پهن میشود با اینکه همه میدانند غذا چیست اما انگار برکت دارد، سر صحبت را باز میکند و اولین پرسش، به به چی میخوریم امروز؟
و همه با اشتیاق و لذت غذا را می چشند.
گاهی میشود از تمام لحظه هایمان ساعات خوشمزگی بسازیم.
جوری که از ثانیه ثانیه آن لذت ببریم.
جوری که نطقمان را باز کند.
با اینکه ممکن است هر کسی یک غذا را بیشتر دوست داشته باشد اما همیشه افراد همدل خانواده از غذا لذت میبرند.
چه خوب است سعی کنیم خوشمزگی های زندگیم را زیاد کنیم تا همه ساعت از کنار هم بودن لذت ببریم.
گاهی فکر میکنم کدبانویی چه نعمتی است.
چقدر می توان از آن درس گرفت و چقدر می توان از آن استفاده کرد.
بگذار تمام خانه ات رنگ خوشمزگی بگیرد.